وامدار چشمان سیاه توست
که گاهی بر چادر مشکین تو می نشیند
و روشنی از چهره ی روز می گیرد
و گاه می شود خال گونه ی راست صورتت
که با ناز
آن را زیر بند اول انگشت اشاره ات پنهان می کنی
و عاقبت
با سر برآوردن قرص خورشید
پیراهن سیاه مرگ من می شود شب که زانوی غم بغل گرفته
و گوشه ای
زیر چادر تو
کز می کند.
دیدگاهها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.